۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

یک شعر از دنیا -ع

آیا مرا جرات است به تو بگویم
از روزهایی که گذشت
از روزهایی که ثانیه هایش
فقط برای تپیدن
قلب تو بود
از روزهایی که من تشنه ی
شنیدن بودم وتو را فکر رفتن بود
از روزهایی که من منتظر بودم
تو را فکر یار در سر بود
از روزهایی که در کنار پله ها گذشت
از روزهایی که با لبخند کال همسایه گذشت
از نگاه شما که نمی شد گذشت
از روزهایی که هرگز مرا نمی دیدید
راستی این چه رسم دل شکستن است
رفتید انگار نه انگار که این روزها گذشتند
اما ای دوست روزها گذشتند
تو چرا بر من شوریده حال این چنین آسان گذشتی
گناه من تو بودی
من که جز عاشقی جرمی نکردم
من که با تو جز وفا کاری نکردم
اما تو ای دوست
بگذریم.........؟

هیچ نظری موجود نیست: